اسلامیــــــــت یا ایرانیـــــــــــت

 

چندی پیش، پست الکترونیکی ای به دستم رسید که ایرانی بودن و مسلمان بودن را در دو نقطه ی مقابل هم قرار داده بود.
خیلی ناراحت شدم که چرا باید این دوست عزیز ایرانیمان اینگونه نگاه کنند.
دست به قلم شدم و داستانی نوشتم.
نمی دانم نظر شما چیست اما خیلی خوشحال می شوم نظر موافق یا مخالفتان را بدانم.


اگر با آن موافق بودید و مناسب دانستید، می توانید برای دوستانتان هم بفرستید.
استفاده در فضای وب با تکثیر آن نیز مانعی ندارد.ب
مطلب ذیل را به صورت فایل پی.دی.اف. صفحه آرایی شده  نیز به پیوست ارسال نموده ایم.
شایان ذکر است که این مطلب را برای تعداد دیگری از دوستان خوبم هم ارسال کرده ام.ی
موفق باشید
 
به نام او

اسلامیــــــــت یا ایرانیـــــــــــت 

یادداشتی بر یک پست الکترونیکی

 

متن پست الکترونیکی -------------------------------------------- به قلم دوستی ناشناس
 
من حسرت ایرانی بودن دارم

- من حسرت ایرانی بودن دارم.

- من ایرانی نیستم چون نامم عربی ست.

- من ایرانی نیستم چون وقتی به دنیا آمدم در گوشم اذان عربی خواندند.

- من ایرانی نیستم چون روزی که به مدرسه رفتنم پدر و مادرم قرآن بالای سرم گرفتند و در مدرسه آیین پیامبر عرب را به من آموختند نه پندار نیک و کردار نیک و گفتار نیک.

- من ایرانی نیستم چون وقتی ازدواج کردم به آیین عرب‌ها و با زبان عربی ازدواج کردم.

- من ایرانی نیستم چون هزار کیلومتر راه را طی می‌کنم تا به پابوس امام هشتم شیعیان و نواده پیامبر اعراب بروم اما کمی آن سوتر به آرامگاه فردوسی نمی‌روم.

- من ایرانی نیستم چون اعیاد فطر و قربان و غدیر و مبعث را تبریک می‌گویم و شادباش می‌شنوم اما نمی‌دانم جشن سده چه روزیست.

- من ایرانی نیستم چون دهه محرم سیاه می‌پوشم و با سر و روی گل آلوده عزادار خاندانی می‌شوم که سرزمینم را گرفتند، مردانش را کشتند و زنانش را به غنیمت بردند اما روز مرگ بابک خرمدین را نمی‌دانم.

- من ایرانی نیستم چون حرف که می‌زنم بیشتر به عربی می‌ماند تا فارسی.

- من ایرانی نیستم چون عرب‌ها پ ندارند و من می‌گویم فارسی نه پارسی.

- من ایرانی نیستم چون در کشوری به دنیا آمدم که روی پرچمش عربی نوشتند.

- من آرزوی ایرانی بودن هم ندارم چون آنقدر دست نیافتنی است که آرزویش هم نمی‌توان کرد.

- من حسرت ایرانی بودن دارم.

- من برای نبرد با تاریکی شمشیر نمی‌کشم؛ چراغ می‌افروزم (زرتشت).

 
 متن پاسخ به پست الکترونیکی  ------------------------------- به قلم حجت الله حاجی کاظم

چرا به ایرانی بودنم افتخار می کنم

من اهل سرزمین ایران هستم. من ایرانی هستم و به ایرانی بودنم افتخار می کنم اما نه به خاطر نژادم.

من به ایرانی بودنم افتخار می کنم؛ زیرا سرزمینم، محل پرورش و رشد حق جویان و خردمندان بزرگی بوده است.

من به ایرانی بودنم افتخار می کنم زیرا مردم سرزمینم، خدای واحد را می پرستند و در طول تاریخ، دست پیام آوران او را به گرمی فشرده اند. یک روز زرتشت بزرگ و روزی دیگر، پیامبر خاتم (که سلام خدا بر او و خاندانش).

من ایرانی هستم و به ایرانی بودنم افتخار می کنم زیرا مردانی  از سرزمین من، برای استقبال از پیامبر آخرین و یادگارهای او، ترک وطن نموده، مظهر آزادمردی و حق خواهی شدند.

من ایرانی هستم و به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم زیرا سید خراسانی از سرزمین من قیام خواهد کرد.

من ایرانی هستم و به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم زیرا بیشترین یاوران موعود بشریت، از سرزمین من خواهند بود و مردم من، در کنار مسیح (ع) به او اقتدا خواهند کرد.   

هموطن عزیزم! بگذار داستانی برایت بگویم. اگر می خواهی بدانی چه تحولی برای سرزمینت اتفاق افتاد و چگونه مردمت بزرگی خود را ثابت کردند، داستان «شهر صنعت» و «شهر شفا» را بنگر.

 
داستان «شهر صنعت و فلسفه» و «شهر حکمت و شفا» س

در روزگاران قدیم، شهری بود که مردمش در صنعت و فلسفه، بسیار صاحب نظر بودند. صنعتگران و فیلسوفان زیادی از آن سرزمین پرورش یافتند. مردمانش در کشورداری و طبّ نیز دستی بر آتش داشتند.

روزی بیماری «آنفولانزای کفتری» در میان کبوتران نامه‌بر شایع شد. کسی نمی‌دانست؛ تا آنکه اتفاقی افتاد. شکارچیانی که منطقه‌ی حفاظت شده و نشده و غاز من و غاز همسایه برایشان مهم نبود، کبوتران نامه‌بر را هم شکار کردند و خوردند و «آنفولانزای کفتری» را در میان آدمیزادان و در سراسر کشور منتشر کردند. همه‌ی شهرها تلفات می‌دادند.  مردم در پرتگاه مرگ بودند. در شهری دوردست، محققانی طبیب، دلسوزانی حکیم و فیلسوفانی عمیق زندگی می‌کردند. آنان شاگردِ «استاد بزرگ طب و حکمت جهان»  بودند که طبّ و حکمت را باهم آمیخته و بزرگ‌ترین نهضت پزشکی جهان را از این شهر پایه گذاری کرده بود. تأثیر بدون عوارض داروهایشان، بیماری‌های جسمی و روحی را مداوا می‌کرد. آنان به جایی رسیده بودند که بیماری‌های آینده‌ی بشریت را نیز می‌شناختند. محققان «شهر حکمت و شفا» ، سال‌ها بر روی ویروس‌های مدرن و فوق مدرن مطالعه نموده و به محض شیوع «آنفولانزای کفتری»، یاد پیش‌بینی‌های استاد بزرگ افتادند و آن را شناختند و آنتی بادی آن را ساختند و به همه‌ی شهرها فرستادند. پیک سلامت از طرف «شهر حکمت و شفا» به تمام سرزمین‌ها می‌رفت و بدون هیچ چشمداشتی، دانش خویش را در اختیار مردم می‌گذاشت. مردم «سرزمین صنعت و فلسفه» که مفتون رشد خویش بودند،  در برابر ورود پیک سلامت مقاومت کردند. گفتند خودمان طبّ داریم و به شما نیازمند نیستیم. شما که سر از صنعت در نمی‌آورید، شما که نمی‌دانید «بروکراسی اداری» را با کدام «ب» می‌نویسند، شما که اهل سرزمین ما نیستید، حق ندارید به ما چیزی بیاموزید. این‌ها در حالی بود که مردم «شهر صنعت»، صدها سال قبل، طبّ خود را نیز از یکی از طبیبان همین «شهر شفا» آموخته بودند.  هرچند پیام آورانی که به این شهر آمده بودند، بهترین مردم «شهر شفا» نبودند و اشتباهاتی نیز شاید داشتند اما در میانشان شاگردان برجسته‌ی استاد بزرگ نیز دیده می‌شدند که بعدها مردم این شهر را به خود جذب کردند.  خلاصه اگر پیام آوران سلامت بر می‌گشتند، همه‌ی مردم «شهر صنعت» مرده بودند. آنان نمی‌توانستند مردم را رها کنند تا بمیرند. به همین خاطر مجبور شدند در برابر عُمّال حکومتی غرور و نفرت، شمشیر کشند  و خود را به مردم رسانند.

 مردم که داروی آن سرزمین دور را حکیمانه و موثر دیدند، با آغوشی باز پذیرفتند و پیام آوران سلامت را برای همیشه در آغوش کشیدند. آرام آرام، طب و حکمت را از ایشان آموختند، در مدارسشان درس دادند و به کار بستند. آنقدر پیوند محبت میانشان برقرار شد که حتی بر فرزندان خویش، نام آنان را می‌نهادند و مزار بزرگ‌ترین حکیمانشان را زیارتگاه و کلاس درس خویش می‌کردند. آنان از پیام آوران «شهر حکمت و شفا» آموختند که باید همه چیز را در زیر چراغ «علم»  و «بصیرت»  تماشا کرد، اهل «گذشت»  و «پذیرش حق»  بود. حکیمان، «منادیان صلح»  در سراسر جهان بودند. در عین حال، می‌گفتند که شمشیر کشیدن در برابر ستمگر، از ذلت و خواری بهتر است.

مردم، قله‌های علوم گذشته‌ی خود را حفظ کردند و اشتباهاتش را کنار گذاشتند؛ اما طبی که از پیام آوران آموختند، آنقدر پربار بود که حتی در ادبیات استوارشان تأثیرات عمیقی گذاشت.

پیام آوران می‌گفتند: استاد بزرگ که به همه‌ی زبان‌ها می‌توانسته سخن گوید، خبر داده بود که اگر کتاب‌های عافیت بخش «شهر شفا» را به زبان «شهر صنعت» هم می‌نوشت، باز بهانه جویی اینان باقی بود.  پیام آوران می‌گفتند: ما در پی رها کردن انسان‌ها از بند بیماری‌ها هستیم.  نمی‌خواهیم بر کسی منتی بگذاریم.  ما فقط به وظیفه‌ی انسانی خود عمل می‌کنیم.

مردم «شهر صنعت» کسانی نبودند که شمشیر بتواند آن همه تغییر در نگرش آنان پدید آورد. چراغ اندیشه‌ی استاد بزرگ بود که آنان را برای همیشه مجذوب خویش کرد و بعدها از بسیاری از مردمان «شهر شفا» نیز در پیروی و درک تعالیم استاد بزرگ جلو زدند.

 اما در همین شهر، کسانی بودند که هیچ گاه جمع میان علوم خویش و دیگران را ممکن ندانستند. آرزو می‌کردند که ای کاش مردم، داروی پیام آوران را نپذیرفته بودند و ای کاش اجازه نمی‌دادند وقتی از بیماری در بستر مرگ بودند، طبیبان دارو در دهانشان بریزند. فرزندان این موجودات لجوج و گاه ناآگاه، هنوز هم زنده هستند. آنان هنوز می‌گویند که غرورشان شکسته شده. می‌گویند دیگر چیزی از «شهر صنعت» نمانده. هنوز هم هر جا جامی از داروهای مردم «شهر شفا» را بیابند، فریاد می‌زنند: این داروی شهر غریبه‌هاست و آنگاه آنقدر آن را می‌فشرند  که شیشه‌ی بلورین جام شفا بشکند، دارو بر زمین ریزد و دستانشان نیز پر از خون گردد.

با این همه عشق و علاقه‌ی مردم، آنان کم کم آرزوهایشان را هم دیگر آرزو نمی‌کنند چون آنقدر دست نایافتنی می‌دانند که آرزویش هم نتوان کرد.  آنان می‌گویند که هنوز هم حسرت دارند. هنوز هم حسرت دارند!


 
توجه فرمایید که نویسنده، قصد پاسخ دادن تاریخی و کلامی به ادعای مدعی نداشته است.

این نوشتار، تنها، پاسخی است به زبان ادبی –  نیمه استدلالی به مطلبی با زبان ادبی.

 

 ---------------------پی‌نوشت‌هایی مستند برای تأمل ------------------

 1.       داستان عجیب هجرت سلمان (که نام ایرانی‌اش روزبه بوده و از اهالی شیراز است) بسیار شنیدنی است. (روضة الواعظين- ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 452)

2.       القصص : 58 وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَليلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثينَ: و چه بسيار از شهرها و آبادي‌هايى را كه بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانه‏هاى آنهاست (كه ويران شده)، و بعد از آنان جز اندكى كسى در آنها سكونت نكرد و ما وارث آنان بوديم!

3.       الأحزاب : 40 ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً: محمّد (صلی الله علیه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست ولى رسول خدا و ختم‏كننده و آخرين پيامبران است و خداوند به همه چيز آگاه است!        

4.       يونس : 57 يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين: اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سينه‏هاست (درمانى براى دل‌هاى شما) و هدايت و رحمتى است براى مؤمنان!

5.       ُغافر : 56 إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصير: كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى كه براى آنها آمده باشد ستيزه‏جويى مى‏كنند، در سينه‏هايشان فقط تكبّر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسيد، پس به خدا پناه بر كه او شنوا و بيناست!

6.       فاطر : 24 إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ : ما تو را به‌حق براى بشارت و انذار فرستاديم و هر امّتى در گذشته انذاركننده‏اى داشته است! / ضمناً برخی از دانشمندان اسلامی، زرتشت را پیامبری الهی می‌دانند که تا زمان پیامبر بعد، ایمان به رسالتش واجب بوده است. اما با ظهور پیامبر اسلام، شریعت‌های گذشته نقض شده و راهبری جامعه‌ی توحید، در دستان پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته است.

7.       منظور، شیعیانند که پیروان اسلام حقیقی هستند.

8.       النساء : 75 وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً: چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده‏اند، پيكار نمى‏كنيد؟! همان افراد (ستمديده‏اى) كه مى‏گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، يار و ياورى براى ما تعيين فرما!

9.       (الكافي ج‏1 ص : 30)  فِي حَدِيثٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم: دنبال دانش رفتن، بر هر مسلمان واجب است و خداوند به یقین، دانش جویان را دوست دارد.

10.   يوسف : 108 قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ: بگو: «اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم! منزّه است خدا! و من از مشركان نيستم!»

11.   المائدة : 13 فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ: ولى بخاطر پيمان‏شكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دل‌هاى آنان را سخت و سنگين نموديم سخنان (خدا) را از موردش تحريف مى‏كنند و بخشى از آنچه را به آنها گوش‌زد شده بود، فراموش كردند و هر زمان، از خيانتى (تازه) از آنها آگاه مى‏شوى، مگر عده كمى از آنان ولى از آنها درگذر و صرف نظر كن، كه خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد!

12.   المائدة : 83 وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ: و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشم‌هاى آنها را مى‏بينى كه (از شوق،) اشك مى‏ريزد، بخاطر حقيقتى كه دريافته‏اند آنها مى‏گويند: «پروردگارا! ايمان آورديم پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره ياران محمد(صلی الله علیه و آله)) بنويس!

13.   مائده : 32 مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا: هر كس، كسى را- جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است.

14.   فصلت : 44 وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ: هر گاه آن را قرآنى عجمى (غیر عربی- همچون پارسی) قرار مى‏داديم حتماً مى‏گفتند: «چرا آياتش روشن نيست؟! قرآن عجمى از پيغمبرى عربى؟!» بگو: «اين (كتاب) براى كسانى كه ايمان آورده‏اند هدايت و درمان است ولى كسانى كه ايمان نمى‏آورند، در گوش‌هايشان سنگينى است و گويى نابينا هستند و آن را نمى‏بينند آنها (همچون كسانى هستند كه گويى) از راه دور صدا زده مى‏شوند!

15.   اعراف : 157 وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ و یََضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِم: و (پیامبر) پاكيزگی‌ها را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكي‌ها را تحريم مى‌كند و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد.

16.   هود : 51 يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذي فَطَرَني‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ: اى قوم من! من از شما براى اين (رسالت)، پاداشى نمى‏طلبم پاداش من، تنها بر كسى است كه مرا آفريده است آيا نمى‏فهميد؟

17.   احادیثی بسیار بر ستایش امت سلمان (علیه السلام) در این رابطه موجود است. روایت است که وقتی آیه 133 سوره مبارکه نساء نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به پشت سلمان زدند و فرمودند: منظور این آیه، امت سلمان است. (مجمع البیان-ج3- ص187) آیه شریفه، اشاره به این دارد که اگر خداوند بخواهد، قوم برگزیده‌ی خود را تبدیل می‌کند (از عرب به فارس) به نظر می‌رسد از سویی با توجه به دوری عرب از اسلام ناب و از سوی دیگر، نشانه‌ها و روایات مربوط به قیام‌های اسلام خواهی سید خراسانی و ...، این پیش‌بینی محقق شده است.

18.   الحج : 72 وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ في‏ وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ: و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان خوانده مى‏شود، در چهره‌ی كافران آثار انكار مشاهده مى‏كنى، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنها مي‌خوانند حمله كنند! بگو: «آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؟ همان آتش سوزنده [دوزخ‏] كه خدا به كافران وعده داده و بد سرانجامى است!»

19.   التوبة : 32 يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ: آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند ولى خدا جز اين نمى‏خواهد كه نور خود را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند!


20.   الأنفال : 36 إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ: آنها كه كافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مى‏كنند آنان اين اموال را (كه براى به دست آوردنش زحمت كشيده‏اند، در اين راه) مصرف مى‏كنند، امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد و (در جهان ديگر) كافران همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد.

 

  به قلم: حجت حاجی کاظم

H.Hajikazem@Gmail.com


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : پنج شنبه 15 / 2 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مجید1400
آخرین مطالب